بر پر ملکوتیترین پرندهی جهان، در آبیترین افقهای زمین پرواز میکنم. کبوتری گم شده در نهر کهکشانهای جهانم، پروانهی کوچکی که در بینهایت گلشن گم شده است. هزاران خورشید خاموش و هزاران قبیلهی سرگردان را در کرانههای تاریخ دیدهام، جنگجویانی که گدایی میکردند، پهلوانانی که اشک میریختند و عارفانی که سکههای دست امپراطوران را تبرک میکردند.
من در ابتدای زمان پاروزنی بودهام در سبزترین اقیانوس هستی، لب مرجانهای جاوید خداوند، من مادر پریان جهان را دیدهام که در ذات درختان بذر شکوفه میبارید و در غریزهی مرغان مهاجر مسیر عمودی معراج را تقسیم میکرد.
من تاب تنبورهای شبانه و ساغرهای ناب تشنه و خمهای خالی را ندارم. بیا به شهری برویم که مردم بتوانند به اندازهی آرزوهایشان ترانههای قدیمی بخرند، با سبدهای پربرکت، با خیابانهایی مثل لبخند شفاف و کوچهای که در آن جز زمزمهی عاشقانهی پیچکها و پوپکها نیست.
بیا برویم! اینجا زیستن جرم بزرگی است و فراق، مالیات آدمیان به مرگ است. من صدای نبض سبزینه را میشنوم، صدای پرپر پرندگان ملکوت در پنجرهای نزدیک زمان، صبح را میبینم که سماور خورشید را روشن میکند و رودخانهها را که به سوی نرگسهای گرسنه و شقایقهای تشنه دست تکان میدهند.
روزی همهی تقویمها به قطع تاریخ منتشر خواهند شد، فصل استوای جهان، فصل محو گرسنگی و آغاز بهار برهنگی در شاخههای آرزومند نیاز، پچپچ درگوشی لالاهای بوسه، بهار عطرهایی که از چمن گیسوان محبوب، طرح شببوهای نوین را در نطفهی تخیل میافکند و زمان آبستن زیباترین گل تاریخ خواهد شد.
ای کاش کرهی دیگری در سیارهی ما بود، نژادی از آه و آیینه، نژادی به زیبابی زنبق، به مهربانی نسیم، نژادی که در مزرعه مشترک محبت کشت میکنند و خدایان موهوم را نمیپرستند و تنها در برابر سپیدارها به سجده میافتند... میترسم از روزی که مردم حتی یک کاسه عشق برای گریستن نداشته باشند. بیا برویم اینجا زیستن جرم بزرگی است!
ا. عزیزی
وبلاگ خیلی پرباری داری. اگه می خوای آمار بازدید وبلاگت بره بالا یه سری به وبلاگ من بزن.
سلام
واقعا زیبا بود من که هنوز تو حال وهوای این نوشته قشنگم نمی دونم چی بگم ......
این گنبد مینا واقعا منو درگیر تفکراتش میکنه.
تبریک میگم به این همه هنر در نوشتن.
سلام؛پگاه؛خانم.فرصت داشتی بیا ؛باغ باران؛منتظر و ممنونتم.شاد و سربلند باشید.
سلام پگاه جونم
خوبی؟
خوشی؟
خیلی وقته منو سوسا نیومدیم سر یخچالت سو تغذیه گرفتیم
متن زیبایی بود
براستی که اینجا زیستن جرم بزرگیست و ما در کنج زندان دنیا اسیریم
چشم هایش خشک
اشک دیگر چاره ی دردش نخواهد بود
در نگاهش مانده موج خاطرات دور
آسمان هم حرفهایش را نمی فهمد
سینه اش انباری از کینه
دوستانش مثل دستانش گرفتارند
یا نه بیرون از قفس چون ابر می بارند
مرد زندانی
کودکانش را
دوست می دارد
زندگی رانیز
حق بودن ،زیستن آزاد ، سهم او هم بود
لیک او می دید و می فهمید
جرم او کم نیست
در دلش انگار ، یک عجوزه رخت می شورد
کاش نادان بود ،زندانی نمی شد
کاش ...
انسان بود
خواهش پایش برای چند گامی بی غل و زنجیر ،
می زند فریاد
و دهان بسته اش را نای گفتن نیست
اینهمه خاری همه تقصیر فریاد است
لعنت باد بر فریاد
در چنین خاموشی از اجبار گویا نیست مثل مرد زندانی
هیچ کس آزاده و آزاد
مرد زندانی
ما همه در کنج زندان جهان هستیم
شهر ما هم مثل چشم تو
خاطرات دور و شیرین را هنوز از یاد خود بیرون نیفکند ست
سلام بازم یه نوشته قشنگ دیگه ولی حیف که فکر یاری نمی کنه تا چیزی برات بنویسم
فقط ازت تشکر می کنم که منو تنها نمیذاری دوست خوبم
لعنت بر این زیست
اما محکومیم
آسمان هرکجا همین رنگ است
انسان وقتی از بالاترین پله های پرستش فرو می افتد تا کجای همه التماسها می رود و پای مرمرین دوشیزه ی سنگی خواهش ها را تجربه بوسه می کند ؟
اکنون به زغم زخم ، از شانه های یکدیگر بالا رویم ای گیسوان مجرد . به پاس پرسش هم زانوان نیایش را بالا زنیم و بارانهای نورانی آسمان رنگارنگ را ستایش کنیم ، زیرا فصل فاصله های تصویب نشده درنگ در کوچه های تاریک و فرو بسته تامل است ، ورعد وبرق مداوم شیطان ، چشم پنجره های نازکدل شاعران را کور کرده است.و ما در سایه جرقه های کوچک ودر پناه دیوارهای لرزان شکوفه ه در توفان زاده شعر خود را پرورش می دهیم .
از خواب خواهش چشمهای تو برخاسته ام ، بیرنگی نگاه باران خورده مشقهای کودکیم را در زیر محاسبه قدیمی بغض ها و معاشقه دائمی وداع هاست. مثل ساعتهای زنگار گرفته قدیمی لبریز دقیقه های فراموش شده و قرارهای گذ شته ام. من در ماضی پرده ها پنهانم، در گذشته هزار ساله باغچه ها ، در پیشینه بر باران ساییده و پیشانی خیس خورده آجرها و این کوچه های محبوب من در نخستین جوانه های برزخی بلوغ انگورها و در رویای تابستانها و تاکها است. و تابستانهای من همه در ململ نوازشها و نیشها و در مرمر خوابها و خواهش ها و در صیقلی طلایی بازوان زویاها و زییر زمین گر گرفته گلهای یاس و عطرهای خوابیده در ورقه نامه ها طی شده است . و تابستها ی من در تنه تنبورها و در زیر چتر سرخ سایه توتها و بر پرتگاه مماس بلوط ها و باروتها طی شده است .
من به شکر رنگ پروانه ها رفتم . در هزار فصل رنگارنگ توفان و در هزار مهمانی چشم پلنگ هزار کاسه شراب پر طاووس کولیان قبیله رنگ را در قدح افسونی چنبره پشت طلایی افعی اندامها نوشیده ام . من زیبا ترین زخمهای زمین را پوشیده ام و در مرمره اقیانوس آبنوسی گیسوان محبوبی که از دریای سرخ خواهش تا بحر نیلی نیایش خوابیده است شنا کرده ام . در دست من ضربان قلب همه کنیزکان بادام چشم باغهای معلق تماشا است و در پرهای طاووسان و در زیر سایه خون سیاووشان مثل رخش زیبا و سهرابی عاشق دراز کشدیده ام.
اینک از سحر زیبای حماسه ها صدایت می کنم . ای رودابه جاری مژگان های اساطیری عشقهای دیروز تقویم زیبائی ، ورد پرپر شدن رویاها را در شیارهای سرخ شرابها و رگه های عقیقی تاکها بر سینه دارم و از اعماق اولین جرقه عاشقانه در زمین خود را به بال قاصدک هزار پر توفان سپرده ام تا به آن سوی گردابهای ناپیدای اقیانوسهای بر یکدیگر شمشیر کشیده فرود آیم .
به زیارت انسان درکوهپایه های تمدن باستانی بغض و هزاره ابدی شیون رفته بودم . به پابوس پاکدامنی دوشیزگان باغهای بلخ وهنگام درآمدن قره به سلخ در فصل زردی تلخ و هنگام درآمدن قره به سرخ در فصل زردی بلخ . آواز خونین نسل مغول زده معاصر را از حنجره ظریف ابریشم دل دوشیزگان داس به دست دوشنبه به صورت گلی زیبا و زخمی بشنوم.
می خواستم کودکی «رودکی » را درآغوش مهربان باغهای برغنچه لفظ دری و تبسم پنجره ای ببینم . می خواستم یک شبه شبیخون به قلب زیبا ترین شاعران ارمنی بزنم و دردامنه کوههای الما آتا به دنبال قطه خون شا نان عاشق در گلسنگهای هزاره پیش از میلاد مسیح به غارهای جانداران آغازین عشقبازی سر بزنم . به سودای سماورهای بخارایی بر سفره سمرقند نشسته در انتظار کاسه ای بوسه مشرقی در ظرف بادامی نگاه بنشینم . رفتم تا شکند تا شکند زلف دامنهای کشمیر باف کارخانه تحیر را ببینم . به دزدی نگاهی از نرگس نازآلود مجسمه را ز در بازوان زن مشرقی . تا خواهر زادگان
بر هما را در نیمه شبان نزع زیبای دوست داشتن به بالین برهان بروم و خال هندوی پیشانی شقایق رنگشان را مثل داغی خونین بر لب بگذارم .
سلام پگاه عزیز
متن بسیار زیبایی بود.
زیستن جرم بزرگی است.
سلام پگاه عزیز
خوشا به حالت که حتی در این هوا و در این جرمگاه
که بیتوته ی کوتاهیست میان دوزخ و گناه
هنوز هم میتوانی صدای نبض سبزینه را بشنوی و شکوه صبح و طلوع و غروب را بنوشی
ای کاش نژادی دیگر بود
یه نه ما آدمها قدر نژاد خودمون را میدونستیم و می فهمیدیم که نژاد ما ارزشی در بلندترین قله های آیینه وار - نهفته دارد که باشد کشف شود. باید فتح شود.
راستش سه چهار روز پیش هم اومدم و این متن زیا را خوندم اما چیزی به ذهنم نرسید و بی خبر رفتم
میخواستم واسه ات بنویسم
ما آمدیم ولی رومون نشد بیاییم تو(چشمک)
سربلند باشی
پگاه فرزانه
دوست عزیز وبزرگوارم
ازآنجا که برای کارهاوانتخابهای شماارزش ویژه ای قائلم ومعتقدم اگرمورد عنایت قراربگیرند میتوانند دربالابردن ذوق وسلیقه ی هنری همه ماموثر واقع شوند ولی اکثرا دررابطه با کامنتهائی که اینجا میبینم متاسف میشوم از اینکه میبینم تمایلات واهداف شمادرانتشارهرپستی به راهی جز آنچه انتظارش میرود برده میشوددرهمین مورد خاص به جزکامنت شتابزده ی مینای عزیز بقیه رادرحدرساله سازی هاوجقله نویسی های بی ربط با موضوع متن ارزیابی میکنم.
البته این وضع به وبلاگ شما اختصاص ندارد بارها گفته ام که به علت عدم ارتباط با متن این وضع دربسیاری از وبلاگها حاکم است
ومرا یاددو معلم ازدوران تحصیلم می اندازد که یکی وجبی نمره میداد که باید تا میتوانستی برایش مینوشتی ومهم هم نبود به موضوع سوال مربوط است یانه!!!ودیگری عاشق جقله نویسی بود وبرای او هم مهم نبود که کوتاه نویسی به سوال مربوط است یانه!!!بنده باتوجه به احترام وارادتی که نسبت به کامنت گذاران اینجادارم برای انتقاد خود دلیلی دارم.حقیقتش اینست که زادگاه زنبق شمایک پست کامل نیست بلکه بخش نخست آن است در اینگونه موارد کامنت گذار تنها میتواندموثرتریت تاثیر پذیرفته شده از متن اشاره داشته باشد کاری که مینای عزیز انجام داده در غیر این صورت هر کامنت گذاری باید فرصت بدهد تا بخش های بعدی متن انتشار یابد تا فرصت باشد به نظر پردازی درمورد آن پرداخت.همینکه یکی دونفری نوشته اند نمیدانستیم چه بنویسیم دلیل ناتمامبودن متن است بعلاوه کسی که متن را درک نمیکند هیچ عیبی ندارد او هم عزیز است ولی بجای رساله ژردازی وجقله نویسی بدون ربط با متن میتواند از انتخهاب کننده یا نویسنده ی متن درباره ی متن سوال کندتا سوالاتش راهی به سمت وسوی یادگیری باشد.باری من ترجیح میدهم صبر کنم تا متن کلا انتشار یابد تا سر فرصت نظرم یا نحوه ی ارتباطم را با آن بنویسمنوشتنی
به خاطر طرح این مسئله واحتمال اینکه مورد توجه بعضی کسان قرار نگیرد پیشا پیش پوزش مرابپذیرید
دوستت دارم
باادب احترام ومحبت بیکرزان
سلامی دوباره از ؛ باغ باران ؛منتظر و ممنونتم.
سلام پگاه جونم
خوبی؟
خوشی؟
کجایی بابا دلمون تنگیده برات
میدونم که گرفتاری و زیاد نمیتونی بیای اما دلم تنگیده
اساسییییییییی
هر جا که هستی سلامت باشی و شاد
پگاه عزیز
جاین خای نباشد
دوستت دارم
باادب احترام ومحبت بیکرزان
سلام پگاه مهربونم
دلم برات اندازه تمام آفتابگردونای دنیا تنگ شده
سلام
بی خبر آپ کردین ..........
زیبا و غمگنانه .....
مثل همیشه عالی بو د ....عالی ..........
موفق باشی .
در ضمن ....
بالاخره آپ کردم .
اگه سر بزنید و نظر بدین ممنون میشم .
حکم جرم زندگی کردن اینجا چیست...؟؟؟
سلام پگاه عزیزم
کجایی؟
نکنه دوباره رفتی همونجا
به سوی قطب منفی دلتنگی؟
هر کجا هستی باش
آسمان مال توست ....
پگاه عزیز سلام
متن را و کامنتها را به دقت خواندم به خصوص انچه را که ژانوس محترم نوشته است
با همه ی احترامی که برای استاد عزیز و دوست داشتنی باغ خیزران قائلم و با همه اعتقادی که خودم نسبت به ارتباطی که کامنت باید با متن بر قرار کند دارم اگر چه ژانوس عزیز در مقام موسی است و همیشه بزرگوارانه و اندیشمندانه و مرتبط با موضوع کامنت گذاری می کنند اما
دستکت بوسم بمالم پایکت شاگردانی چون من اگر چه به تبحر و زیبا نویسی ژانوس عزیز نیست اما در بعضی موارد باور بفرمایند و باور بفرمایید سعی در پاسخ گویی به محبت های نویسنده پست است
درک زیبایی هایی متنی زیبا برای همه میسر است اگر آب دریا را نتوان کشید به قدر معرفت که می توان چشید باید توجه داشت که قدر معرفت در هیچ دو تنی یکسان نیست
از استاد عزیزم ژانوس محترم و یگانه برای کامنتم عذر خواهی می کنم اما واقعا وقتی کامنت ایشان را خواندم دچار دلهره شدم که نکند به جقله نویسی و رساله سازی بی ربط متهم شوم بنابر این چیزی ننوشتم اگر چه برای چندمین بار است که اینجا می ایم این بار گستاخی کردم و این کامنت را نوشتم امیدوارم ژانوس عزیز شاگردش را ببخشد
از پگاه عزیز هم عذر می خواهم که چندین بار بی نشان امده و رفتم و این بار هم این نوشته را گذاشتم
پگاه عزیز تنها باور داشته باش که واقعا از زیبایی های کلمات زیبای این پست لذت بردم
راستی انگار مشکل کامنت گذاری وبلاگت هم برطرف شده و من می توانم بیشتر از این خدمت برسم
کامنت قبل را فکر کنم چند بار اشتباها فرستادم شرمنده ام خودت زحمت تایید یکی را بکش
شاد باشی دوست عزیزم
بیتا جان
سلام
ممنون از لطفت و کوتاهی منو به خاطر عدم پیگیری مشکل کامنت گذاریت به خوبیها و مهربونیهای خودت ببخش خوشحالم از این که بهم سر میزنی چه کامنت بگذاری چه نگذاری برام عزیزی و دوست داشتنی
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی.......به شکوفه ها به باران برسان سلام مارا
دل تنگ شده............
سلام مرداب عزیز
دل منم برات تنگ شده حتما بهت سر میزنم.
دلم گرفته ...........
پگاه عزیز نیستی ومن بسیار دلتگت امیدوارم هرچه زودتر به جمع منتظر بپیوندی از بیتای عزیز هم میخواهم برای رفع سو تفاهم ودرک حقیقت باورمن به وبلاگ لوح نوکه لینکش درخیزران است برود تا بداندمن هر کوتاه نویسی را جقاه نویسی وهر وطول نویسی را رساله بی ارتباطیه نمیدانم به بیتا میگویمهمیشه برای کامنت های کوتاه وبلندش اعتبار قائل بوده ام خوشحالم که با جسارت آنچه را می اندیشد بیانمیکندتا جای شکی بقی نگذارد کوته نویسی در حدگزینه گویه شبیه آنچه نیچه گرده شتوده اسنکار خیام یعنی کنجاندن یک دنیا معنی در یک رباعی یا تذانه ستوده است مطول نویس که به متن مربوط باشد ستوده است وجلی جقله نویسی ومطول نویسی بدون ارتباط با متن کار بیهوده ایست دعوتمیکنم بروید وکامنتی را که برای لو ح نو نوشته ام بخوانید
باادب احترام ومحبت بیکران
سلام خیزران گرامی
ممنون از لطف و همراهی شما. حقیقتا کامنت مرتبط گذاشتن با هر پست دانش همه جانبهای میخواهد که لااقل فکر میکنم من یکی خیلی از آن بهرهای نبردهام. از طرفی واقعا دوست دارم گه گاه به دوستان سری بزنم و حتی اگر نتوانم کامنتی مرتبط بگذارم احوال پرسی و اظهار ادبی کرده باشم. به هر حال با استفاده از راهنمایی شما و دیگر دوستان سعی خودم را برای بهتر شدن خواهم کرد.
همین که منو فراموش نمی کنی به دنیا می ارزه
معلومه که فراموشت نمیکنم دوست خوبم
به به ........ دوستای قدیمی دور همن........
سلام
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود هیچ کس نبود
دوست خوبم دوستای قدیم همه جمعن ولی جای تو همیشه برای همه خالیه و هر وقت که سر میزنی میدونم همه از بودنت شاد میشن. کاش دوباره برمیگشتی هر چند که خودمم خیلی نیستم ولی دوستای قدبم رو هرگز فراموش نمیکنم.
موفق باشی
سلام
این طولانی ترین زمانیست که از شما بیخبرم
باادب واحترام
سلام خیزران گرامی
ممنون از لطف و حضور شما. همیشه شرمندهی محبتهای شما هستم.
سلام پگاه عزیز
هرجا که هستی شاد و سلامت باشی.
سلام شیرین عزیز
امیدوارم تو هم هر جا هستی خوب و سر حال باشی. حتما بهت سر میزنم دوست هنرمندم.
آیکن گل نبود
مینویسم
گل
ممنون سینا جان
سلام
با مثنوی از خود عبور میکنم منتظر نظرات و انتقادات شما هستم .
سلام دوست گرامی
برای خواندن مثنوی زیبات میام.
سلام
خیزید و خزآرید که هنگام خزان است ....
به ما هم سر بزنید
سلاممن از با جملات کلیشه ای حال نمی کنم،ولی واقعا قشنگ و با مفهوم نوشتی.با اجازتون لینکتونو میگذارم
سلام ایلیا جان
ممنون از لینک من هم حتما بهت سر میزنم. دارم فکر میکنم من اصلا از اول نباید این پست رو میگذاشتم باور کن جدی میگم. این رشته سر دراز دارد و انگار جایش تو همچنین فضایی نبود.
پگاه عزیز
سلام
امیدوارم هرکجاهستی سلامت باشی
بااحترام
سلام و احترام
همیشه شرمنده لطف و محبت شما هستم
سلام پگاه عزیزم
خوبی؟
خوشی؟
ممنون ازینکه اومده بودی پیشم خیلیییی خوشحال شدم که بعد از مدتها خبری ازت شد و با حضورت خوشحالم کردی
ببخش که دیر اومدم
راستش وقتی یکی از دوستا نباشه وقتی میرم بلاگش دلم میگیره و این نشونه ی این نیست که یادت نیستم
امیدوارم هر جا که هستی شاد و سلامت باشی
سلام نیلوفر جان
منم خیلی دلم برات تنگ میشه. ببخش میخواستم یه جواب خیلی خوب برات بنویسم.
ممنون بابت همه چیز
سلام...
خوب بودن تو همیشه خواسته قلبیمه
راستی این که من کیم بمونه پیشت
هیچ وقت همدیگرو تنها نذارین...تنها بودن یه کابوسه...
هر کدوم از کسایی که اینجان میتونن اون یکی رو از یه کابوس بد نجات بدن...
از پشت نقاباتون بیاین بیرون... بیرون هیچ خبری نیست همه مثل خودتن
گذشته خوب بود پس به یاد گذشته
ای کاش همهی ما یاد میگرفتیم که همه رو همون طوری که هستند با همهی خوبیها و بدیهاشون بپذیریم و دوست داشته باشیم و اگه نمیتونیم حداقل نرنجونیمشون. ای کاش حداقل یه جا تو این دنیا پیدا میشد تا آدم بتونه راحت بدون هیچ محدودیتی خودش باشه ...
پگاه عزیز
سلام
امیدوارم حالت خوب باشد
باادب واحترام
سلام پگاه مهربان
ممنونم از حضور و نظرت
گاهی وقتها بین ماندن و رفتن تعلل می کنیم.
رود باید شد و رفت
کوه باید شد و ماند
کاش ما انسانها هم استواری کوه و زلالی و روانی آب را در وجودمان داشتیم.
برایت آرزوی شادی و سربلندی دارم
سلام پگاه خانم دلم برات تنگ شده
حالت چطوره دوست محترم و عزیز من
استاد پگاه سلام
گوئی ما نباید قسمت دوم این پست را ببینیم
باادب واحترام